سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

 نوشته برادر بزرگوار حمید بنا

وقتی به منزل حاجی رسیدیم پیرمرد با چهره ای خندان به استقبال ما اومد. موهای سپید و صورت چروکیده حاج حسن از دور خودنمایی می کرد. با هیجان خاصی رفتیم جلو، حاج حسن بنایی دستهای پیرش رو از روی عصا برداشت تا با ما دست بده.

نگاهم که به عصای حاجی افتاد، جای خالی پای راست پیرمرد افکارم رو بهم ریخت. با خودم می گفتم از عملیات طریق القدس تا الان چند سال گذشته؟. پاییز سال هزار و سیصد و شصت! بله نزدیک به سی سال از اون روزها میگذره. تو همین حال و هوا بودم که با صدای حاجی به خودم اومدم.

حاج حسن بنایی به اصرار دوستان از دوران دفاع برای جمع ما صحبت کرد. خیلی برای ما جالب بود که یک جانباز قطع عضو بعد از سی سال تحمل سختی و مشکلات اینطور با صلابت از زیبایی های جنگ حرف بزنه. پیرمرد به سختی بغضش رو از ما پنهان می کرد ولی شور شهادت و عشق ولایت، به وضوح توی کلامش مشخص بود.

برای ما که سالهاست با حاجی آشنا هستیم شنیدن این مطالب خیلی حس قشنگی داشت. پای این کهنه رزمنده از انتهای لگن قطع شده و امکان استفاده از پروتز و پای مصنوعی نیست اما نگاهش به جریان زندگی هیچ رنگی از ناامیدی و ضعف نداره. حاج حسن از جاویدالأثر سردار احمد متوسلیان می گفت، از جبهه های غرب، از عملیات طریق القدس ولی هر چه منتظر بودیم حتا یک جمله هم از خودش نگفت.

نمی دونم این الگوهای پایداری تا چه زمانی بین ما نفس خواهند کشید اما بی تردید ما خیلی ساده از کنارشون می گذریم. کاش کسانی مثل حاج حسن به اندازه نوسان بهای سکه و ارز برای ما مهم بودند.

حاجی هنوز هم خودش رو یک رزمنده و سرباز ولایت معرفی می کرد و با غرور می گفت اگه یه روزی خدای ناکرده تو این مملکت جنگ بشه زودتر از جوانهای سالم خودش رو به معرکه می رسونه. شاید مسئولین فرهنگی کشور از وجود امثال حاجی بی خبرند. چرا چند ماه باید از شهادت مصطفی احمدی روشن بگذره تا شورای شهر تغییر نام میدان کتابی تهران رو مصوب کنه؟. چه بسا اگه همون روزهای نخست این اتفاق می افتاد تأثیرش چندین برابر می شد. آقایان! دشمن برای هجمه فرهنگی منتظر سیر مراحل اداری شما نخواهد ماند.

آیینه دار سلسله ی پایداری ام / محکوم فصل بی پر و بال قناری ام
در کوچه های شهر، غریبانه می روم / بیهوده است، ماندن و چشم انتظاری ام

حاج حسن بنایی با نگاه عاشقش ما را مبهوت ساخته بود. او و هم مسلکانش هرگز توقع و چشمداشتی از جامعه نداشته و نخواهند داشت اما جامعه در برابر اینان مسئول بوده و باید در مقابل چشمان پرسشگر تاریخ پاسخگو باشد.

پیرمرد در تمام مدت نه چندان طولانی دیدار، از رضایت سخن گفت. از ما رأیت إلا جمیلا و از عشق به امام خامنه ای.

کاش پیش از آنکه دستانمان مرکب بدرقه بازماندگان دفاع گردد، سینه هایمان مخزن اسرار فتح الفتوح انقلاب شود. یادمان باشد امام المسلمین حضرت آیت الله العظمی خامنه ای فرمودند: در صدر اسلام، فتح‌الفتوح، یک حادثه‌ى نظامى بود. مسلمانان مدّت زمانى در منطقه‌اى از مناطق شرقىِ آن روزِ میدانگاه جنگ و غربىِ امروز ایران، معطّل شدند تا توانستند چند دژ را بگیرند. وقتى گرفتند، گفتند این «فتح‌الفتوح» است. امروز هم در تاریخ، فتح «نهاوند» و «جلولا»، به نام «فتح‌الفتوح» خوانده مى‌شود؛ یعنى یک حادثه‌ى نظامى. امام ما فرمود فتح‌الفتوحِ انقلاب اسلامى، نه یک حادثه‌ى نظامى که یک حادثه‌ى انسانى است؛ یعنى پیدایش این جوانان، خلقِ این انسانهاى نورانى، بیرون آمدن فرشتگان از دنیایى که جز اهریمن در مناطق مختلفِ جوانانه‌ى آن به چشم نمى‌خورد و نمى‌خورَد. امروز تا حدودى در گوشه‌هایى از دنیا جلوه‌هاى نورانى دوباره پیدا مى‌شود. فتح‌الفتوح، این جوانان بودند؛

حاج حسن ها همچنان فریاد رسای ایمان مردم ایران هستند و تا نام و یاد شهدا در این سرزمین طنین دارد فتح الفتوح های انقلاب بیشتر از گذشته ادامه خواهد داشت ...




  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

        گمشده من!

        خدایا هر کس به دنبال گمشده خود می رود .
        هر کسی برای نجات خود می اندیشد .
        هر کسی به امید و آرزویی زندگی می کند ،
        اما من امیـــــــــــــــدی و آرزویــــــــــــــــــی ندارم .
        جز تو گمشده ای نمی شناسم و جز تو راه نجاتی نمی یابم .
        همه را فراموش می کنم ،(فراموش کردم)
        همه را پشت سر می گذارم ،(گذاشتم)
        یکه و تنها به سوی تو می آیم
        و دست نیاز فقط به سوی تو دراز می کنم .
     

        خدایا !
        می خواهم با تو تنها باشم ،
        می خواهم از همه چیز چشم بپوشم ،
        می خواهم جز تو محبوبی و معبودی نداشته باشم ،
        خوش دارم که زیر این آسمان سیاه کسی جز تو از من نداند ،
        کسی جز تو نیاز مرا نشنود کسی جز تو مرگ مرا نبیند.

        خدایا، مرا بسوزان ، در عذاب و درد خاکسترم کن ، باز هم تو را شکر می کنم.

    بهر فرج و ظهور مهدی(عج) صلوات
    ??????????????????????????????
    _(¯`’?• ♥ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ♥ •?’´¯)_ 
    ??????????????????????????????
     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
    خوب گوش کنی میفهمی که دار ی بی مادر میشی...  این شبها اصلا  این شبا و روزها خواب ندارم.. وقتی هم تا میام توی نت همه بهم تسلیت میگن ... نمیدونم برای یک مادر جوان چطور باید سوگواری کنم... نمیدونم همه انچه در دلم اتفاق می افته رو بگم یا نه.... بماند تا بعد

    خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

    ستایش خداى را بر آنچه ارزانى داشت. و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمت‏هاى فراگیر که از چشمه لطفش جوشید. و عطاهاى فراوان که بخشید. و نثار احسان که پیاپى پاشید. نعمت‏هایى که از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بیرون. و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
    سپاس را مایه فزونى نعمت نمود. و ستایش را سبب فراوانى پاداش فرمود. و به درخواست پیاپى بر عطاى خود بیفزود. گواهى می دهم که خداى جهان یکى است. و جز او خدائى نیست. ترجمان این گواهى دوستى بی آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهاى با بینش. و راهنماى رسیدن بدان، چراغ دانش. خدایى که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمانها چگونگى او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد. و بى نمونه‏اى انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازى داشت. و نه از آن خلقت‏سودى برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد. و آفریدگان را بنده‏وار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد. و نافرمانان را به کیفر بیم داد. تا بندگان را از عقوبت ‏برهاند، و به بهشت کشاند.
    گواهى می دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزید. و پیش از پیمبرى تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که می سزید.
    و این هنگامى بود که آفریدگان از دیده نهان بودند. و در پس پرده بیم نگران. و در پهنه بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود. و بر دگرگونی هاى روزگار محیط بینا. و به سرنوشت هر چیز آشنا. محمد (ص) را بر انگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد دید: هر فرقه‏اى دینى گزیده. و هر گروه در روشنائى شعله‏اى خزیده. و هر دسته‏اى به بتى نماز برده. و همگان یاد خدائى را که می شناسند از خاطر سترده‏ اند .

    پس خداى بزرگ، تاریکی ها را به نور محمد روشن ساخت. و دل‏ها را از تیرگى کفر بپرداخت. و پرده‏هائى که بر دیده‏ها افتاده بود به یکسو انداخت. سپس از روى گزینش و مهربانى جوار خویش را بدو ارزانى داشت. و رنج این جهان که خوش نمیداشت، از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسایگى خود افراشت. و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.

    درود خدا و برکات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت، امین وحى و رسالت و گزیده از آفریدگان .
    سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
    شما بندگان خدا!  نگاهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانت‏داران حق و رسانندگان آن به خلقید.
    حقى را از خدا عهده دارید. و عهدى را که با او بسته ‏اید بدرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت. و تاویل کتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجت‏هاى آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار. و برهان آن روشن. و از تاریکى گمان به کنار. و آواى آن در گوش مایه آرام و قرار. و پیروی اش راهگشاى روضه رحمت پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار.
    دلیل‏هاى روشن الهى را در پرتو آیت‏هاى آن توان دید. و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرام هاى خدا را بیان دارنده است. و حلال‏هاى او را رخصت دهنده. و مستحبات را نماینده. و شریعت را راه گشاینده. و این همه را با رساترین تعبیر گوینده.  و با روشن‏ترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود .
    و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستى بى آمیغ ساخت. و زکات را مایه افزایش روزى بى دریغ. و حج را آزماینده درجات دین. و عدالت را نمودار مرتبه یقین. و پیروى ما را مایه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستى ما را عزت مسلمانى. و بازداشتن نفس را موجب نجات، و قصاص را سبب بقاء زندگانى. وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد. و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشى و کاهش. فرمود میخوارگى نکنند تا تن و جان از پلیدى پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتاپرستى جویند«پس چنانکه باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید!  »آنچه فرموده است‏ به جا آرید و خود را از آنچه نهى کرده بازدارید که‏«تنها دانایان از خدا میترسند» .
    سپس فرمودند: مردم. چنانکه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه‏ام و پدرم محمد (ص) است‏«همانا پیمبرى از میان شما به سوى شما آمد که رنج ‏شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار.»
    اگر او را بشناسید میبینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. او رسالت‏خود را به گوش مردم رساند. و آنان را از عذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست. و شوکت‏ بت و بت‏پرستان را درهم شکست .
    تا جمع کافران از هم گسیخت. صبح ایمان دمید. و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشواى دین در مقام شد. و شیاطین سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکى از آتش بودید خوار. و در دیده همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده. و شکار هر درنده.  و لگد کوب هر رونده. نوشیدنی تان آب گندیده و ناگوار. خوردنی تان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلت‏ برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت.
    پس از آنهمه رنجها که دید و سختى که کشید. رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو. و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وى تاختند. و با او نرد مخالفت ‏باختند .  هر گاه آتش کینه افروختند، آنرا خاموش ساخت. و گاهى که گمراهى سر برداشت، یا مشرکى دهان به ژاژ انباشت، برادرش على را در کام آنان انداخت. على (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و کار آنان با دم شمشیر بساخت.
    او این رنج را براى خدا میکشید. و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پیغمبر را میدید. و مهترى اولیاى حق را میخرید. اما در آن روزها، شما در زندگانى راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید .
    چون خداى تعالى همسایگى پیمبران را براى رسول خویش گزید، دو روئى آشکار شد، و کالاى دین بى خریدار. هر گمراهى دعوی دار و هر گمنامى سالار. و هر یاوه گوئى در کوى و برزن در پى گرمى بازار. شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را به خود دعوت کرد.  و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پى او دویدید و در دام فریبش خزیدید. و به آواز او رقصیدید.
    هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، گردید. و آنچه از آنتان نبود بردید. و بدعتى بزرگ پدید آوردید .
    به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونى نریزد، اما در آتش فتنه فتادید. و آنچه کشتید به باد دادید. که دوزخ جاى کافرانست. و منزلگاه بدکاران. شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ میگوئید!  و راهى جز راه حق میپویید!  و گرنه این کتاب خداست میان شما!  نشانه‏هایش بى کم و کاست هویدا. و امر و نهى آن روشن و آشکارا. آیا داورى جز قرآن میگیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را میپذیرید؟ «کسیکه جز اسلام دینى پذیرد، روى رضاى پروردگار نبیند. و در آن جهان با زیانکاران نشیند» .
    چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد. نوائى دیگر ساز و سخنى جز آنچه در دل دارید آغاز کردید!  میپندارید ما میراثى نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم. و بر سختى این جراحت پایداریم.
    مگر به روش جاهلیت میگرایید؟ و راه گمراهى میپیمایید؟ «براى مردم با ایمان چه داورى بهتر از خداى جهان‏»؟
    اى مهاجران!  این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته تو از پدر ارث برى و میراث مرا از من ببرى؟ این چه بدعتى است در دین میگذارید!  مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید.
    اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده (26)ترا ارزانى!   وعده‏گاه، روز رستاخیز!  خواهان محمد (ص) و داور خداى عزیز!   آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد!  به زودى خواهید دید که هر خبرى را جایگاهى است و هر مظلومى را پناهى.
    پس به روضه پدر نگریست و فرمودند: رفتى و پس از تو فتنه برپا شد کین‏هاى نهفته آشکار شد این باغ خزان گرفت و بى برگشت و این جمع به هم فتاد و تنها شد .
    اى گروه مؤمنین!  اى یاوران دین!  اى پشتیبانان اسلام!  چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمى را که به من میرود میپذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید. و بى درنگ در غفلت‏خفتید. پیش خود میگوئید محمد (ص) مرد، آرى مرد و جان به خدا سپرد!  مصیبتى است ‏بزرگ و اندوهى است‏ سترگ. شکافى است که هر دم گشاید. و هرگز به هم نیاید. فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوک نشاند. شاخ امید بیبر و کوهها زیر و زبر شد. حرمت‏ها تباه و حریم‏ها بیپناه ماند. اما نه چنانست که شما این تقدیر الهى را ندانید و از آن بیخبر مانید. قرآن در دسترس ماست ‏شب و روز میخوانید. چرا و چگونه معنى آنرا نمیدانید؟ که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند .
    محمد جز پیغمبرى نبود. پیغمبرانى پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز میگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانى نمیرساند. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
    آه!  پسران قیله پیش چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم را ننگرند!  و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نانیوشان؟ حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانه‏ هاى آبادان.
    امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید!  شمائید که با بت‏پرستان عرب در افتادید!  و برابر لشکرهاى گران ایستادید!  چند که از ما فرمانبردار، و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند،  و مشرکان را تار و مار، و نظم را برقرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگى در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبان آورى دم فرو بستید، و پس از پیش روى واپس نشستید آنهم برابر مردمى که پیمان خود را گسستند. و حکم خدا را کار نبستند.  «از اینان بیم مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید!  »اما جز این نیست که به تن آسانى خو کرده‏اید. و به سایه امن و خوشى رخت ‏برده‏اید. از دین خسته‏اید و از جهاد در راه خدا نشسته‏اید و آنچه را شنیده کار نبسته بدانید که:
    گر جمله کاینات کافر گردند
    بر دامن کبریاش ننشیند گرد
    من آنچه شرط بلاغ است ‏با شما گفتم. اما میدانم خوارید و در چنگال زبونى گرفتار. چه کنم که دلم خونست؟ و بازداشتن زبان شکایت، از طاقت ‏برون!  و نیز میگویم براى اتمام حجت ‏بر شما مردم دون!  بگیرید!  این لقمه گلوگیر به شما ارزانى، و ننگ و حق شکنى و حقیقت پوشى بر شما جاودانى باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد!  آتشى که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه میکنید خدا میبیند. و ستمکار به زودى داند که در کجا نشیند. من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا میترسانم. به انتظار بنشینید تا میوه درختى را که کشتید بچینید و کیفر کارى را که کردید ببینید



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
    1- تقوا و پاک دامنی 
    اهمیت و جایگاه تقوا برای جوانان آن وقت معلوم می شود که تمایلات و احساسات دوره جوانی مد نظر قرار گیرد. برای جوانی که در معرض طغیان غرایز و احساسات تند و شکوفایی خواهش های نفسانی و غریزه جنسی و تخیلات موهوم به سر می برد، تقوا به منزله قلعه و حصار مستحکمی است که او را از تاخت و تاز دشمنان مصون می دارد و مانند سپری است که از اصابت تیرهای زهراگین شیاطین باز می دارد.
    امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز»1؛ بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.
    استاد مطهری(ره) در این خصوص می گوید: نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دین داری است، از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیّت است. انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.2
    جوان همواره بین دو راهی قرار دارد و به سوی دو نقطه متضاد کشیده می شود. از یک طرف، ندای وجدان اخلاقی و الهام الهی او را به سوی خوبی ها سوق می دهد و از طرف دیگر غرایز درونی و نفس اماره و وسوسه های شیطانی او را به ارضای خواهش های نفسانی فرمان می دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانی می تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکی و آلودگی به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از ابتدای جوانی به خودسازی و جهاد با نفس بپردازد.
    حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده ای قوی از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.
    2- تقویت اراده
    بسیاری از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند و برای درمان آن چاره جویی می کنند. آنان می گویند:
    برای ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم.
    امام علی(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس که نقش عمده ای در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یاد می کند و می فرمایند: آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب های سرکش و لجام گسیخته ای هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا همانند مرکب های راهوار و آرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند و زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش می برند.3
    باید در نظر داشت که این کار شدنی است. افرادی که در این وادی قدم بنهند، مشمول الطاف خفیه الهی خواهند بود. چنان که قرآن کریم می فرمایند:«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» 4 آنان که در راه ما جهاد و کوشش می کنند، راه های خود را به آن ها نشان می دهیم.
    3- فرصت جوانی:

    توضیحا ت کامل در ادامه مطلب  
    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    امـامـت و ولایـت در اسـلام ، از پـایـه هاى اصلى اعتقادى و زیربناى زندگى سیاسى ، اجتماعى و فـرهـنـگى انسان به شمار مى آید. مسلمانان با مذاهب مختلف و نظرات گوناگون ، در ضرورت امامت و رهبرى اتفاق نظر دارند. امّا ولایت در باور شیعه از جایگاه بلند و رفیعى برخوردار است تـا جـایـى که از نماز، روزه ، حج و جهاد نیز برتر و بالاتر است . امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید:

    "اسـلام بـر پـنـج چـیز پایه گذارى شده است ، بر نماز، زکات ، حج ، روزه و ولایت . زراره مى گوید: از امام (علیه السلام) سؤ ال کردم کدامیک از اینها برتر است ؟ فرمود: ولایت ! زیرا ولایت کلید همه آنهاست و والى ، دلیل و راهنماى آنهاست ."(1)

    حضرت فاطمه زهرا

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   36   37   38   39   40   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی